هنر ادبیات

یافته های نوین ادبی وآموزش زبان فارسی

هنر ادبیات

یافته های نوین ادبی وآموزش زبان فارسی

صدبارا؛رتوبه شکستی بازآی

ارسالی :

لیلا لطفی

                               نیایش

خدایا ،مهربانا!

من از تو چه می توانم بخواهم ، جز خودت؟!

                                         که تو خود، همه چیزی.

منِ فقیر به چه کسی محتاجم ،جز تو؟!

                                        که تو خود ، از همه چیزو همه کس بی نیازی.          

آنجایی که تو هستی به درِ خانه کدام آشنا بروم؟!

                                       که تو خود ، از همه آشناتری.

ای بخشایشگر بی منتها!

چه بگویم ، از گناهانی که از سر جهل وخودخواهی و هوس مرتکب می شوم

و آفت آنها کشتزار زندگیم رامی پوساند ،

اما بازهم به امید لطف وبخشایش و کرمِ تو ، بذر می پاشم وبه انتظار  درو می نشینم.

بنده نوازا!

در این تاریکی گم شده ام و هر آنکس که خود را گم کند، تو را گم نموده است،

پس یاریم ده تا خود را بیایم ،

اهل بیتت را مشعل راهم قرارم ده.

به حق قرآنت،

                یاکریم!

                       آمین یا رب العالمین

                                             ********************************************** 

گفتگوی عاشق(خدا) با معشوق(بنده)

 

 

                    

 

  •         ای بنده ی من چرا از من دل کنده ای؟
  •        تو که بنده ی خوب و عزیزمنی.
  •         تو که احساس گناه می کنی آیا دیگر نمی خواهی بنده ی من باشی؟
  •         احساس می کنی از من باید فرار کنی ؟ خوب به کی می خواهی پناه ببری؟
  •         ای بنده ی کوچک من ! تو هنوز بنده ی من هستی.
  •         من تو را دوست دارم و به تو احترام می گذارم پس چرا به من نگاه نمی کنی؟
  •         من تو را کی و در کجا تنها گذاشتم؟
  •         من به تو چه بدی کردم که اینگونه با من رفتار می کنی؟
  •         چرا من را که در کنار تو هستم صدا نمی کنی تا با تمام قدرتم جواب تو را بدهم؟
  •         چرا وقتی از من چیزی خواستی و به تو دیر دادم گِله کردی و به فکر بهتر از آنی که  به تو دادم نبودی؟ 
  •         ای بنده ی من تو هنوز بنده ی منی و تا ابد بر روحت و جسمت آگاهم در کنار تو هستم، از من دوری نکن
  •         ای بنده من ! من آفریننده تو هستم و تو را دوست دارم.
  •         من مالک تو هستم و بر ملکم مسلط .
  •         از من دوری نکن و من را به عنوان دوستت بر گزین.
  •         من شایستگی دوست تو بودن را دارم.
  •         چرا به من می گویی من به تو چیزی نداده ام؟ من زیبا ترین را به تو دادم چرا به دنبالش نرفتی؟
  •     ای بنده ی من! بگو به غیر از تو به چه کسی اختیار دادم؟ شعور دادم؟ قدرت انتخاب دادم؟
  •         من همواره تو را می بینم ! تو چرا من را نمی بینی؟
  •         من خدای تو هستم، خدای تو.
  •         من به تو صبر دادم تا بگذاری آنچه صلاحت هست بر تو عنایت کنم؟
  •         با من نجنگ ! من تحمل دیدن جنگ بنده ام با خودم را ندارم  .
  •         ای بنده ی من ! تو هیچ کسی را پیدا نمی کنی که مانند من برای تودل بسوزد و ناراحت شود.
  •         من خدای تو هستم و تو را خلق کرده ام و فرمودم همه بر تو سجده کنند.
  •         در بارگاه من هر که بر تو سجده نکند از من دور خواهد شد و رانده می گردد.
  •         غرور من نمی گذارد کسی بر بنده ی من خرده بگیرد و عناد کند.
  •      من تو را دوست دارم و عاشق تو هستم و بهترین ها را برای تو می خواهم و از خشنودی تو خوشحال می شوم
  •         بر من عصبانی نشو و از آنچه به تو می دهم یا می گیرم مرنج .
  •         من خنده های تو را می بینم و از تمام وجودم خوشحال می شوم و از ناراحتی تو غصه می خورم .
  •         اما خوشحالی آینده ات را بر غصّه ی الآن تو ترجیح می دهم .
  •         تو من را از دلت صدا کن ، با تمام وجود بر تو ظاهر می شوم .
  •         به کائناتم قسم ! بنده ای از من نخواهی یافت که من را صدا کرده باشد و بی پاسخ برگشته باشد .
  •         من خدای تو هستم و تو را دوست دارم .
  •         من را صدا کن و از من دوری نکن .
  •         با من هرچه کنی دوستت دارم امابا بنده های دیگر من بد نباش من آنها را هم دوست دارم.                                 

    **********************************************

 مناجات های خواجه عبدالله انصاری

                                    الهی

باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی

الهی

گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی

الهی

هر دلشده ای را یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم

الهی

چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی ، کریما آسایش سینه محبانی

 و نهایت همت قاصدانی

الهی

جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران

الهی

این چیست که با دوستان خود کردی ، که هر که ایشان را جست ترا یافت

و تا تورا ندید ایشان را نشناخت

الهی

عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم

الهی

بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن

الهی

چون به تو بنگرم شاهیم و تاج بر سر و چون به خود نگریم خاکیم و از خاک کمتر

الهی

                            هر کس تو را شناخت هر چه غیر تو بود بینداخت

 

***************************************************

الهی...

دانی که بی تو هیچ کسم...دستم بگیر که در تو رسم...

به ظاهر قبول دارم به باطن تسلیم

نه از خصم باک دارم

 و نه از دشمن بیم...

اگر دل گوید چرا؟گویم سرافکنده ام

و اگرعقل گوید چرا؟

گویم که

من بنده ام...

  

شیدایوسفی  

*****************************************

خدایامارادریاب 

ارسالی از:

لیلا لطفی( پیش دانشگاهی انسانی) 

ای خدای تنهایان و بی کسان، ای مخاطب آشنای دردهای نگفتنی ،  

اگر بنا هست بسوزیم، طاقتمان ده

 و اگر قرار است ، بسازیم قدرتمان ده.

ای محبوب جاودانی! اگر نبود عطر حضور تو،در تعفن لاشه های این مردار

چگونه تاب می آوردیم؟

 و اگر نبود گرمای دستهای مهربان تو،

در این سرمای بی کسی چگونه سر می کردیم؟

ای معشوق ازلی! عموم آدمیان علی الخصوص مدعیان عاشقی،

در مقوله ی عشق عوامّند.

 الفبای سخت دوست داشتن را به مابیاموز.

ای عزیز! آنچنان غریق دریای غربتمان مکن که به سمت هر

خاشاک عاطفه ای دست نیاز دراز کنیم.

پناه بر تو از تنهایی و غربت و بی کسی

ای آشنای دردآشنا پناهمان ده.

                                                          آمین