هنر ادبیات

یافته های نوین ادبی وآموزش زبان فارسی

هنر ادبیات

یافته های نوین ادبی وآموزش زبان فارسی

پیرامون شعر درسایه سارنخل ولایت ازموسوی گرمارودی (سال دومی ها)

یا علی ذاتت ثبوت قل هو الله احد

                         نام تو نقش نگین امر الله الصمد

لم یلد از مادر گیتی ولم یولد چو تو

                             لم یکن بعد از نبی مثلت له کفوا احد

 

به نام خدا

گذری برسایه سارنخل ولایت

سرودة سیّد علی موسوی گرمارودی

وقتی سخن ازنقدبه میان می آیدبی تردیدسراغ اثری می رویم که درنظر عموم صیرفیان معانی ازاشتهارومقبولیّتی خاصّ برخورداراست.اثری که هرکسی رایارای ایجادوابداع آن نیست ودرنوع خودشاهکاری بی نظیر یاکم نظیربه حساب می آید.دراین میان شعر«درسایه سارنخل ولایت» سرودةعلی موسوی گرمارودی به عنوان یک اثرارزنده وطرازاول،حائز اهمیت فراوانی است.

اکنون خوشبختانه فرصتی دست داده است تادغدغة خاطرچندسالة خویش رادراین مقاله که مدتی است ذهن وفکرم به حلاجی آن مشغول بوده است، به قلم درآورم تاباشدکه هم تجلیلی کرده باشم ازشاعر خوش قریحه و سرودة کم نظیرش دروصف مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) و هم به میل باطنی خویش پاسخی داده باشم.

به جرئت می توان گفت که این سرودة گرانسنگ درنوع خود ،باهمای رحمت شهریار، عجیب پهلومی زند.کاری که آقای گرمارودی دراین سروده کرده است آنقدرشگرف است که قابل قیاس باهمای رحمت جاویدان شهریاراست چه ازحیث به کارگیری انواع تلمیحات واستعاره هاوکنایات وایهامات لطیف وچه ازلحاظ زبان وطرزبیان احساسات عاشقانه وشیعه مآبانه.خلاصه اینکه هرچنداین یکی سپیداست وآن دیگری سنّتی ، باین همه ازخیلی جهات آنقدربه هم شبیهند که می توان گفت همزادهایی هستنددردودهة متفاوت که ازیک چشمه نشئت می گیرند؛آن هم سرچشمةتمامی ناپذیر ولایت امیرالمؤمنین علی (ع).

به نظرعموم صاحب نظران، علت اساسی جاودانگی یک شاعر،درماندگاری ابداعات ادبی اوست. همة شعرای مشهور،منهای آثارگرانبهای خود، شخصیتی عادی دارند مثل دیگران.پس حرمت اینان بیش ازهرچیزدیگربه اثرابداعی شان است وبس.

ازنگاهی دیگر،امثال موسوی گرمارودی، اقتدارادبی واعتلای هنری شان درگرواین است که موقعیت زمانی خویش رابه خوبی دریافته، سخنانشان رابه مقتضای حال ومقام صورت داده اند وامتیازاتی راازاین حیث کسب کرده وبه نام خودثبت نموده اند ، پیش ازآنیکه دیگران به آن دست یابند ؛ من باب مثال،اگراین شاعرتوانا قدرت شاعری خودرادراین معانی به سبک سنتی                    می آزموددرمقابل شعرای قهّاری مثل مولوی وشهریارو... چیز طرفه وبدیعی راارائه نمی کردچراکه آنها قبلاً سنگ تمام گذاشته ،گفتنی هارامقتدرانه گفته وبه نام خودثبت کرده اندوشاعرخوش قریحة ما ازاین اصل آگاهی داشت فلذاباشیوه ای نوین ونامکرروباشعری سپیدبه توصیف جمالِ سپیدی می رود؛ درخشانتر ازتلألؤِکل کاینات ؛جمال بی مثال علی(ع).

یک قصه بیش نیست غم عشق ،وین عجب           ازهـرزبـان که می شنـوم نامکـرراسـت

اصولاً دریک نقدصحیح هم سخن ازخالصی ها گفته می شود وهم ناخالصی هابررسی                 می شودهمچنانکه سنگِ محک ، حسن وقبح زررابه صرّاف زبردست معلوم می نماید.اذعان داریم که به قول عبدالواسع جبلی «باهروردی خلنده خاری باشد»و«برهرگنجی گزنده ماری باشد». دربرداشتی دیگرچنین معنی می کنیم که درجوارهرحُسن وزیبایی ،قُبح ونازیبایی هم وجود دارد.پس هراثری ادبی محاسنی داردودرکنارآن معایبی البته قابل اغماض واصلاح .واین چنین آثارگرانبها را تاریخ، بارهاوبارهادرخودثبت کرده است.لذاسرودة گرمارودی هم ازاین قاعده مستثنی نیست.

به همین جهت سعی بنده دراین وجیزه براین خواهدبودکه هم ازامتیازات آن سخن به میان آید وهم  معایب آن مورد بحث وبررسی واقع شودتادرنقدآثاروگلچینی معانی، دچارکمترین اشتباهات ادبی شویم وازمطالعة سخنان ادیبانه بزرگان شعروادب نیز لذّت بیشتری ببریم.ابتدا ازدید  زیبایی شناختی ، به ذکر محاسن ومزایای این سرودة روح نوازمی پردازیم؛زیبایی هایی کم نظیردراستفاده ازانواع آرایه های ادبی به شکلی کاملاً طبیعی وروان که کمترکسی راچنین توفیقی دست می دهد.

تلمیحات ادبی معمولاً به شکلی دراشعارشعرای پیشین جریان دارد که تقریباًهرخواننده ای کم وبیش به قدمت اشارات تاریخی وداستانی آن پی می بردوکهنگی داستان را درلابلای سروده ها  دریافت می کنداماحُسن استفادة گرمارودی ازتلمیحات دراین است که انگارتلمیحی درکارنیست بلکه تاریخ زنده شده، اکنون جاری وساری است واین ابتکار،بیشترمرتبط است به نحوة چشمزدهای (تلمیحات)شاعرکه به صورت خطابیِ جاندارادامی کند؛یعنی،شاعرما مولای شیعیان رادرمسیرکلماتش طوری صمیمانه خطاب می کندکه گویی علی(ع)درکنارماایستاده است؛ همچون عمودایستادنِ _           ا قیا نوسی موّاج درکنارقطره ای ساکن.شاعرمادراین سروده بیش ازده مورد ، تلمیح بارزوپنهان        به کارگرفته است که اینجا به چندموردشنیدنی اشاره می کنیم.جایی که می گوید:

چگونه این چنین که بلند برزَبَرماسوا ایستاده ای

درکنارتنورپیرزنی جای می گیری؟!

وزیرمهمیزکودکانة....

یادربرشی دیگرازاین اثرمی خوانیم:

برای توباچشم همة محرومان می گریم/ باچشمانی یتیم ِ ندیدنت.

چون دراین مقاله قصدماشرح معانی نیست ،ازتوضیح تلمیح پنهان آن پرهیز می کنیم وتعمّق دراین معانی رابه عهدة خوانندة تیزبین می گذاریم ونمونه ای دیگرازتلمیح درتلمیح این شاعرتوانمندراذیلاً نقل می کنیم؛باران متواترتلمیحات وبه تعبیری دیگر ماجرادرماجرا:

برآن شانه که پیامبرپاننهاد

کودکان رانشاندی....

ونیزدرفرازی دیگر،این تلمیح را می یابیم که بایک واژة ابداعی (خیبری تر) چقدرمؤجزانه،   تاریخِ سترگی رادرچهارچوبِ چهارهجا می گنجاندودست ماراگرفته به تماشای غزوات پیروزمندانة صدراسلام می کشاند:

دری که به باغ بینش ماگشوده ای

هزاربارخیبری تراست.

نتیجه می گیریم که این ابتکاردرطرزارائة تلمیح به شکلی جانداروبدیع یکی ازامتیارات وویژگیهای قابل توجه این سرودة گرمارودی است.

یکی دیگرازخصوصیات این شعر، استفاده ازایهامات لطیف وظریف وواقعاً هنرمندانه است که ازژرف نگری سخن شناسانِ وقّادپنهان نمی ماند. ایهام معمولاً به آرایه ای اطلاق می شودکه نویسنده یاخواننده کلمه ای می آورددارای دومعنا ، که هردومعنامرادنویسنده یاشاعراست اماایهامی که      آقای گرمارودی دراین سروده آورده است به صورتهای تک واژه ای وترکیبی وعبارتی است که ازلحاظ مختلف نیز قابل بحث و بررسی است ومااینجابه ذکرنمونه هایی می پردازیم:

1-کلماتی به کارمی برَد دارای یک معنا ولی معنای دومِ استعاری وکنایی نیزازآنهااستــنباط       می شود واتفاقاً مرادشاعرنیزبیشترهمین معنای دوم کنایی یااستعاری است؛ مثلاً:

شعرسپیدمن روسیاه ماند/که درفضای توبه بی وزنی افتاد/هرچند کلام ازتووزن می گیرد.

بی وزنی (1- نداشتن وزن 2- کنایه از بی ارزشی وبی اعتباری) وزن(1- وزن شعری2- کنایه ازارزش واعتبار)

کلام توگیاه رابارورمی کند/ وازنفَست گُل می روید .

گل (1- همین گلهای طبیعت 2- استعاره از سخنان باطراوت)

2-گاهی به عمد ایهامی می آوردکه چندین معناازآن استنباط می شود و همة آنها مقصودِشاعرماست. به عبارتی ،خواننده رادر قضاوت وبرداشت ، آزادمی گذارد؛مثلاً:

آه ای خدای نیمه شبهای کوفة تنگ

کوفة تنگ:    (1- کوفه باکوی وبرزن های تنگ2- کوفیان تنگ دل (کوفه مجازاً اهل کوفه)              3- کوفه ای که علی آنجا احساس تنگی وعذاب می نمود4-کوفه ای که برای علی تنگ کرده بودند  5- کوفه ای که گنجایش شخصیّت عظیم علی رانمی توانست داشته باشد)

3- همچنین ایهاماتی دارد که ازنحوة قرائت ماحاصل می شود؛مثلاً، درمصراع ذیل:

چگونه این چنین که بلند برزَبَرماسوا ایستاده ای/...

این ایهام ازطرزخواندن ما به وجود می آیدکه یقیناً موردنظرشاعرزبان آور مانیز بوده است.

الف- اگر ماسوا را مخفّف ترکیب عربیِ( ماسوی الله) بخوانیم معنای مخلوقات به دست می آید.

ب- اگر ما را ضمیر شخصی منفصل یعنی جداازلفظِ سوا بخوانیم ،بدین گونه:

(چگونه این چنین که بلند برزَبَرما ، سِوا ایستاده ای/...)

 معنای دوم حاصل می شود؛ یعنی ، حضرت علی متمایزازما بشرعادی (سِوا= جداگانه ، متمایز)

   چندنمونة دیگرازهمین سروده می آوریم وتعبیروتفسیرایهامات آن رابه عهدة خواننده می گذاریم :

·       دیدن بزرگی ات راچشمان کوچک من بسنده نیست.

·       پیش ازتوهیچ خدایی راندیده بودم.

·       به پای تومی گریم.

·       تورادرکدام نقطه بایدبه پایان برد؟

         چگونه شمشیری زهرآگین/ پیشانی بلندتوـ این کتاب خداوند ـ راازهم می گشاید؟!

یکی دیگرازخصوصیات این سروده به کارگیری انواع استعارات،مخصوصاًمکنیّه وتبعیّه است.   می دانیم که دراستعارةمکنیّه مشبهٌ به پنهان است ومشبه بابرخی لوازم وخصوصیات مسبّهٌ به ظاهر     می شودواگراین خصوصیات ولوازم، درفعلِ جمله نمایان شودبه استعارةتبعیّه نیزمنجرمی شودواین نوع استعاره دربعضی مصراعها ، توأمان رعایت شده است.جایی که می گوید:

·       سحرازسپیدة چشمان تومی شکوفد       ( سحربه گل وگیاهی مانندشده که شکوفه می زند)

·       هنگام که... / به خانة یتیمکان بیوه زنی تابیدی        ( علی (ع)مانند خورشیدبرخانةیتیمان می تابد)

·       ازآن دهان .../ کلمات کودکانه تراوید           ( کلمات مانندقطرات آب ، تراوش می کرد)

ازدیگرجلوه های این سروده استفادةشاعرماازانواع تشبیهات است ازجمله ، تشبیهات مُضمروبلیغ وتفضیلی . به عنوان نمونه دراین دومصراع:

 پیش ازتو هیچ اقیانوسی را نمی شناختم/ که عمودبرزمین بایستد.

حضرت علی (ع) به طورمضمر،به اقیانوسی عمودایستاده مانندشده است که درنوع خودواقعاً      بی نظیراست انگارکه شاعر،قصدتشبیه ندارداماعملاً حضرت ایشان را به اقیانوسی باآن توصیف ، تشبیه کرده است یادرمصراعهای زیربرتری سفیدی چشمان علی (ع) برروزوبرتری مردمک سیاهش برتیرگی شب درضمن تشبیه بیان شده است که به نظربنده بهترین نوع تشبیه تفضیلی است:

سحرازسپیدة چشمان تومی شکوفد

 ...وشب درسیاهی آن به نمازمی ایستد.

واماآرایة تشبیه بلیغ به نوبة خوددرجای جای این سرودة عاشقانه به وفورجلوه گری می کند . جایی که شاعر ، علی رابه هرم و خودش رابه مورناتوان وتخیل شاعرانه اش رابه فرعون مانند می کندو نیز پیشانی مبارک علی رابه کتاب خداوندوگریة خودش رابه شعرشبانه وتن خستة مولایمان رادرجنگ اُحُد به دشت آلاله ها ومهرومحبت الهی رابه باده وبینش حق جوی خودرابه باغی سرسبز تشبیه می کند ، اززیباییهای انواع تشبیه بلیغ اضافی وغیراضافی وابداعی وابتکاری کاملاً متلذّذ          می شویم وادبیات معاصرمان راهرچه غنی تر وغنی تر می یابیم:

دری که به باغ بینش ماگشوده ای / هزاربارخیبری تراست.

البته امتیازبیشتر این نوع تشبیهات هنرمندانه نسبت به اَقران ، درابداعی ومنحصربه فردبه بودن آن است که درآثارکمترشاعری چنین شگفت کاریهای ادبی یافت می شود.علاوه برآن آنقدرصمیمی وطبیعی است وبرگوشهای مامأنوس است که انگارسالهاست باآن آشنایی داریم:

دراُحُد/ که گل بوسة زخمها ، تنت رادشت شقایق کرده بود،

مگرازکدام بادة مهرمست بودی

که با تازیانة هشتادزخم ، برخود حدزدی؟!

دربعضی مواقع شاعر،آنقدر صنایع لفظی ومعنوی رادریکی دومصراع به طورفشرده وبه طرزی هنرمندانه درهم می آمیزدکه آدم می ماندکه به قضاوت کدامیک بنشیند؛مثلاً، دومصراع زیرکه هزارنکتة باریکترزمودارد ومردراهی اگر، بیاوبیار:

شعرسپید من روسیاه ماند

که درفضای تو به بی وزنی افتاد.

تنهابادومصراع ودوجملة ساده انواع آرایه های ادبی ازجمله ، تضاد ،متناقض نما(پارادکس)، کنایه، ایهام، مراعات النظیر وتشخیص را درخودگردآورده که به تبَع آن معانی ومفاهیم جالبی نیزازتلفیق آنها استنباط می شود که مسلماً همة آنها موردنظرشاعربوده است.آری وقتی شاعر          یکّه تازِما ، عنان سمند سخن را دراختیارمی گیرد ودرمیدان وسیع فصاحت گردوغباربه پامی کند وباصنایع ظریف لفظی ومعنوی به جولان درمی آورد کسی رایارای هماوردی اونیست. لاجرم سپرانداخته، هزیمت راگردن می نهد. این شیوه اصلاً وابدا قابل قیاس باصنعت آوری امثال فرخّی سیستانی نبوده ونیست که اووقتی به توصیف ابرمی پردازد به طرح بنایی مجلّل برمی خیزدخالی ازسکنه ونهایتاً ایجادشعری سودآورکه به صله ای برای کیسة دوخته اش می انجامد:

برآمد قیرگون ابری زروی نیلگون دریا             چورای عاشقان گردان چوطبع بیدلان شیدا

اماشاعرمابنیانی استوارمی نهد جاودانه، درمدح مولا وقصری مجلّل به پامی کندبرای سلطان دلهای عارفان علی (ع) اماصله ای که دریافت می کند ثواب اُخرویست ازدست مولاعلی.پس کارشاعرِ ما را باتوصیفات امثال فرخیّان، هزاران بادیه فاصله است.مرحبابه بازوان اندیشه وکردارتو

یکی دیگرازخصوصیات این سروده استفادةفراوان ازتشخیص(جان بخشی ، انسان انگاری)است.چقدرزیباجانبخشی می کند شاعرما هنگامی که شب ،آرامش خودراازچشمان علی به وام می گیردودرپلّه ای پایین تربه نماز می ایستدوسرتعظیم فرودمی آورد.ستارگان تلألؤ خودرا ازنگاه نورانی علی وامدارمی شوندوطوفان خروش خودراازغضب حیدرکراربه عاریه می گیردوتاریخ درمشاهدةشخصیت پرابهت علی که صولت حیدری اش رادستمایة کودکان یتیم کرده بودبرآستانة سرای ایشان حیرت زده ولرزان می ماند:

         آیاتاریخ، بردرِسرای خشک ولرزان نمانده بود؟!

 وهردینی وآیینی مدیون خدمات ارزندة علی می شود:

            کدام وامدارترید /  دین به تویاتوبدان؟ / هیچ دینی نیست که وامدارتونیست

ونهایتاً روسیاهی به شعرسپیدش می ماند:

             شعرسپید من روسیاه ماند/ که درفضای تو به بی وزنی افتاد.

این شاعرزبردست ،چقدرعلت های واقعی شاعرانه رابه جهت حُسن تعلیل باچشمزدی(تلمیحی) انسان انگارانه به توصیف علی واردمی کند طوری که خود«حسن تعلیل»هم معطل می ماندکه این علت ها واقعی است یاغیرواقعی!!می دانیم که حسن تعلیل ،آوردن علت غیرواقعی شاعرانه برای زیبایی آفرینی درکلام است.امابه درستی این علتِ خلقت(علی (ع) ) را باچه آرایه ای می توان توصیف کردکه ظرفیتش راداشته باشد وکارش به روسیاهی نکشد؟!حتی اغراق هم دراین مصراع ها جایی برای عرض اندام نمی یابدچه برسدبه حُسن تعلیل!

کلام توگیاه رابارورمی کند

   وازنفست گل می روید

     چاه ازآن زمان که تودرآن گریستی جوشان است

       .../ لبخندتواجازة زندگی است.

    مگرنه این است که اگرعلی نبود اثری ازخلقت نبود.آیااین حسن تعلیل است؟! اغراق است؟! آیا تلمیحی است به ماجرایی بین علی واجزای آفرینش وتداوم هستی که ما ازآن بی خبریم؟!به یقین       علی (ع) راز بزرگ خلقت است! درابتدای خلقت، معمار آفرینشِ زمین و خورشید و ماه و برّ و بحر اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز، به طفیل محبت پنج نور مقدّس است.

     یا ملائکتی و سُکّانَ سماواتی اِعلموا اِنّی ما خلقتُ سماءً مبنیهً و لا ارضاً محدیهً و لا قمراً مُنیراً و لا شمساً مُضیئهً و لا فلکاً یَدورُ و لا بحراً یَجری و لا فلکاً یَسری الّا فی مَحبَّهِ هؤلاءِ الخمسهِ.

     نظام آفرینش ، بر محبت پنج تن آل عبا رقم خورد و عرصة پهناور هستی به حُبِّ ولایت آنان از عدم شکل گرفت. اگر علی (ع) نبود، آفرینش به تکوینش نمی ارزید . نوروجود علی (ع) ، مصباحِ پایگاه آفرینش شد وهستی ،اول با وجود او شکل گرفت.درازل پرتوحُسنت زتجلّی دم زد   عشق ...

حتی هدفنامة وجودمبارک محمد(ص) را نیز به وجودعلی (ع) پیوند زدند.

لو لا کُلٌّ ما خلقْتُ الا فلاک و لو لا علی لمّا خلقْتُک...

«ای پیامبراگراین پنج تن نبود افلاک رانمی آفریدم واگرعلی نبودهرگز تورانمی آفریدم...»

یکی دیگرازویژگیهای خاصِّ سبکِ گرمارودی دراین سروده، استخدام کنایه وتشخیص است به طورهمزمان وتوأمان. یعنی اغلبِ جاهایی که کنایه می آورد، تشخیص هم حضورِبلافصلِ خودرا اعلام می کند که اینجابه چندنمونه به عنوان شاهد اشاره می کنیم:

·       آیاتاریخ، بردرِسرایْ خشک ولرزان نمانده بود؟!

·       شعرسپید من روسیاه ماند.

·       کدام وامدارترید /  دین به تویاتوبدان؟

زیباییهای ادبیِ این اثرتنهادرآرایه های ادبی جلوه نمی کندوبه آوردن صنایع متنوع لفظی ومعنوی محدودنمی شودبلکه شاعر ماتاجایی که توانسته، برای هنری ترکردن این شعر، ازبیشترین امکانات شعروزبان فارسی بهرة کافی ووافی گرفته است که مادراینجا به نمونه هایی اشاره کرده ، توضیحات مختصری درحول وحوش آنهاعرضه می کنیم.آنها عبارتنداز:

1-تناسب درلفظ(صوت) ومعنا

2-آوردن صفت هنری

3- کاربردهای دستوری قدیم ونشانه های دیرینگی

4- تفاسیرشاعرانه

5- طرح سؤالات تعجّب انگیز؟!

6- ابداع واژگان و ترکیبات بدیع ومنحصربه فرد

1-تناسب درلفظ(صوت) ومعنا:کسانی که بااصول قرائت ودیکلمةانواع شعر مخصوصاً شعرسپیدآشنایی دارند، می دانندکه بعضی جاها امتدادیاکشش هجادرگفتارنه تنهاگریزناپذیراست بلکه برزیبایی شعرخوانی وموزونیت آن نیز می افزایدونکته ای که ماهنگام خواندن این سروده دراکثرمواضع آن متوجه می شویم ، علاوه برانتخاب کلمات، ارتباط صحیحی است که شاعر، بین لفظ ومعنابرقرارکرده است.به عنوان مثال، شاعرگزیده گوی ما،دردومصراع زیرلفظ «بلنداوبلند» رابه گونه ای استعمال کرده ودرموقعیتی مناسب قرارداده که مجبوربه امتداداین الفاظ شده، علاوه بردرک زیباییِ شنیداری عملاًمتوجهِ تناسب لفظ ومعنامی شویم به عبارتی دیگر، شاعردرموسیقی کلامی هم رفعتِ علی(ع)را به گوش شنونده القامی کند:

ومن آن مورکه بلندااااای تورا درچشم نمی تواند داشت.

چگونه این چنین که بلنــــــد برزَبَرِماسواایستاده ای / کنار تنورِ...

2- صفتِ هنری (Epithet):می دانیم که آوردن صفت هنری برزیبایی کلام وسعت                می بخشدوآن استعمال هنرمندانة صفت به جانشینی موصوف است.درآثارادبی شعرای معاصر، بیشترین استعمال این نوع ادبی را شاهدهستیم مخصوصاً دراشعارسهراب سپهری ،پیروِراستین نیما، جایی که می گوید: « وبیاریم سبد / ببریم اینهمه سرخ اینهمه سبز / هرکجابرگی هست شورما می شکفد»

آقای گرمارودی نیز به نوبة خودازاین زیبایی آفرینی دراشعارخودبهره گرفته است به عنوان نمونه:

ای روشن خدا / درشبهای پیوستة تاریخ 

 می بینیم که صفت روشن را به جا ی ماه ومصباح وچراغ و... بازیبایی تمام استفاده کرده است.

3- کاربردهای دستوری کهن: آقای گرمارودی دراین سروده به طرزهنرمندانه ای ازویژگیهای نظم ونثرکهن نیز بهره گرفته به گونه ای که آنقدرصمیمی جلوه می کند، انگارزبان  معیاراست به عبارتی خواننده ،کهنگی آن را  احساس نمی کندو جوازِ این نوع استعمال رامنطق هنری او صادر    می کند . با اینکه نشانه های دیرینگی درآثاراکثرشعرای معاصر ازجمله اخوان ثالث واحمدشاملو و...یافت می شود امّا بسته به نوع استعمال و موضع آن متناسب با درونمایة شعری، بادیگران کاملاًمتفاوت است.به بیانی دیگر شاعرما توصیف شخصیت تاریخی علی راباجملات تاریخی طوری بیان می کندکه گویی گوشهای خوانندگان سالیان زیادی است که بااین گونه جملات آشناست وزبان آنهامدت زیادی است که به آن تکلم می کند.بنابراین این گونه استعمال اگر بردلزدگی وانزجار ختم نشود وبه تنوّع شعری بینجامد، هنرمحسوب می شود. درغیراین صورت ،غرابت استعمال بوده ، ازعیوب فصاحت شمرده خواهدشد. ذیلاًبه نمونه هایی اشاره می کنیم:

الف استعمال «را» به جای «برای»: دیدن بزرگی ات راچشمان کوچک من بسنده نسیت.

ب- استعمال «رای فکِّ اضافه»: مشکی کهنه بردوش کشد/ وبردگان را برادرباشد.

ج- استعمال پیشوند«در»درابتدای «نگریستن»: آیاخدانیزدرتوبه شگفتی درنمی نگرد؟!

د- استعمال فعل معین «بود» به جای «باشم»: ازتودرشگفت هم نمی توانم بود.

هـ استعمال واژه های متروک: ازآن دهان که هُرّای شیرمی خروشید/ کلمات کودکانه تراوید.

البته شواهددیگری هم دراین موردبه وفوریافت می شود که اینجا به سنّت ایجاز ، ازاطالة کلام پرهیز کرده به فرصتی دیگرموکول می کنیم.

4- تفاسیر شاعرانه : شاعرپراحساس مادراین سروده گاه گداری به تفاسیرشاعرانه دست می زند ؛ تفاسیری که ازروح لطیف شاعروعشق اوبه ولایت امیرمؤمنان وآشنایی عمیق وی بامقام شامخ ولایت وامامت وژرف اندیشی او درمعانی باطنی قرآنی نشئت می گیرد.بیشترمفاهیم این شعر،تفسیری است لطیف برمذاق صاحبدلان که ازمقایسةفلسفة وجودی علی(ع) وتأییدات الهی مایه می گیرد.

دراینجابه توضیح نمونه ای اشاره می کنیم:

ای روشن خدا/ درشبهای پیوستة تاریخ/ ای روح لیلة القدر/حتّی اذامطلع الفجر

شاعرماباگریزی رندانه به سورة قدروتلمیحی برکلمات گرانسنگ آیات آن ، وجودمبارک علی(ع) را روح لیلةالقدرمعرفی می کند.که باتوجه به فلسفة شهادت آن امام همام درایّام قدر، باشأن نزول این سوره بی ارتباط نبوده ونیست .به عبارتی ، تاروپودشبهای قدروایام نزول قرآن باشهادت مولاعلی آنقدرمنسجم تنیده شده است که مسلماً جدایی این ارزشهای معنوی ، امکان ناپذیرمی نمایدوبه سخنی ساده تر، لیلةالقدربدون علی(ع) کالبدی است بی جان وعلی همان روح قدسی است که درآن دمیده شده است.این سروده تفاسیرشاعرانة دیگری هم داردکه دراین مقال نمی گنجد.

5- طرح سؤالات تعجب انگیز :یکی دیگرازمختصات زبانی گرمارودی دراین سروده مطرح کردن مفاهیم عمیق به صورت سؤالات تعجبی(؟!)است که این شیوه نیز درنوع خودکم نظیراست.

حُسن این گونه سؤالات شگفتی آورکه بعضاً به صورت استفهام انکاری مطرح می شود، دراین است که پاسخش نیز دراندرون آن است .هنگام برخوردبااینگونه پرسشها باآنکه پی به پاسخ آن      می بریم ، لحظاتی درجای خودمیخکوب می شویم وازهیبت آن ،توانِ پیشروی نداریم وبه تفکرعمیق عارفانه ای فرومی رویم. اینهاسؤالاتی است که هیبت وحلاوت آنها تاعمق جان آدمی نفوذمی کند. تأثیراین سؤالات ،ازصدهاجملات خبری وغیرآن به مراتب، بیشتروبیشتراست.شاعرمابه خوبی تشخیص داده که هرجمله ای تاب تحمل این معانی سنگین راندارد فلذابادرایت تمام وبازیبایی شناختیِ وسیعی که دارد این چهارچوب محکم رابرای اندیشه های عاشقانه اش برگزیده است :

 

·         چگونه این چنین که بلند برزَبَرِما سوا ایستاده ای،

             درکنارتنورپیرزنی جای می گیری؟!

·         چگونه شمشیری زهرآگین،

             پیشانی بلندتوـ این کتاب خداوند ـ راازهم می گشاید؟!

             چگونه می توان به شمشیری دریایی راشکافت؟!

·         آیاتاریخ، بردرِسرای خشک ولرزان نمانده بود؟!

·         مگرازکدام بادة مهرمست بودی،

                               که با تازیانة هشتادزخم ، برخود حدزدی؟!

·    کدام وامدارترید /  دین به تویاتوبدان؟!

·        وسعت تورا، چگونه درسخن تنگ مایه گنجانم؟!

·        تورادرکدام نقطه بایدبه پایان برد؟!  

·        آیاخدانیزدرتو به شگفتی درنمی نگرد؟!

6- استفاده ازواژگان وترکیبات ابداعی ومنحصربه فرد:شاعرمادراین سروده باردیگربه خلّاقیّتی هنرمندانه دست می زند.اونمی خواهدهمیشه ریزه خوارسفرة گستردة این وآن شود. دوست نداردمقلّدِصِرفِ واژگان ومفاهیم شعرای کهن ومعاصرگردد. اصولاً درست است که شعر بی پایه واساس که ریشه درسنّت وفرهنگ ماندارد،دیری نمی پاید تاتباه شود، لکن تبعیت ازگذشته وحال نباید به گونه ای باشدکه قدرت خلّاقیّت وابتکارراازشاعر، بگیرد.تاریخ ادبیات مانشان می دهدکه شاهنامه هاومنظومه های بزمی و غزلیات و...که دردورة بازگشت ادبی به تقلید ازامثال فردوسی ونظامی و حافظ وسعدی و... سروده شده است نه تنهاجای پایی دربین آثارجاویدان نیافته اند،بلکه دربازارادب هم ، خریداری برای عرضةاثرخود پیدانکرده اند .شهنشاه نامه ها وانوارسهیلی ها درتقلید شاهنامة سترگ فردوسی وکلیله ودمنة ابوالمعالی ، سروده وبه قلم درآمده اند اماواقعاً چنددرصدازنظم ونثردوستان به مطالعة آنها ازخودرغبت نشان داده اند ومی دهند؟به قول شاعر:

فسانه گشت وکهن شد حدیث اسکندر              سخن نوآرکه نو را حلاوتی است دگر         حُسن اشعارگرمارودی دراین است که بادرک این واقعیت به سراغ سبک وقالب ومفاهیم جدیدی  می رود تامعانی خودرادرقالبی جدید وسبکی نوین ارائه کند به گونه ای که نه به آثاربزرگان ادب به کلّی پشت پابزند نه ازپیش ِخودحرفی برای گفتن نداشته باشد.

گفتیم که یکی ازابداعات این شاعرتوانمند استفاده ازکلمات وترکیبات نوظهورو حتی ابتکاری شخص خویش می باشد وآنها رادرلابلای اشعارخود ماهرانه تعبیه می کند وازاین مسیرنبز برفصاحت وبلاغت شعرش می افزاید که مادراینجا به نمونه هایی اشاره می کنیم:

·       هیچ شکوفه نیست کزتبارگلخند تونیست.

·       دراُحُد/ گلْ بوسة زخمها تنت رادشت شقایق کرده بود.

·       به پای تومی گریم / بااندوهی والاترازغمگزاییِ عشق.

·       برای توباچشم همة محرومان می گریم/ باچشمانی یتیمِ ندیدنت.

·       دری که به باغ بینش ماگشوده ای/ هزاربارخیبری تراست.

·       وسعت تورا ، چگونه درسخنِ تنگ مایه گنجانم؟!

(گلخند: خنده های عین شکفتن گل ــ گل بوسة زخمها: زخمهایی همچون بوسة سرخ گلهاــ غمگزایی عشق : عشقی که حتی غم ِگزنده رامی گزد یا عشقی غم سوزو تباه کنندة غم ودرد ــ خیبری تر: دشوارترازشکستن درخیبر یا محکم ترازدرخیبرــ یتیم ِ ندیدن : مشتاق ومنتظربی قرار زیارت جمال علی(ع) ــ سخنِ تنگ مایه : سخنان بی بضاعت وناتوان دروصف علی)

همچنان که گفتیم ، درکنارهرگلی خاری هست وبرسرهرگنجی ماری واین امرمسلمی است که طبیعت خداوندونظام خلقت او باآن تعارضهاعجین شده است. نظام هستی بروجوداضداداستواراست که ازترکیب آنها یک هنجارانسجام یافته برادارةکلِّ جهان حاکم شده است . به عبارتی وجودطِباقها وتضادها وتعارضها به خودی خود اسباب تداوم خلقتند وخلقت، خودبرهنرنمایی خداونداستواراست وهرآفریده ای به تَبَع آن مشمول همین حدیث است .بنابراین اگردریک آفریدة ادبی و هنری نیز    گاه گداری باتعارضها ومغایرتهایی فکری وقولی مواجه می شویم ،بایدبپذیریم که چیزغریبی نیست.

باتمام ارادتی که به سرانیدة این شعر عموم پسنددارم، شاعری که ازنسیم الطاف آن حضرت دراین راه گذر،برخوردارشده ، شعراوبه توصیف متبرکانة علی(ع) مزین شده است وپیش ازاین سطورنیزدرجة مقبولیّت وفضیلت این آفریدة هنری رابادلایلی عرضه داشتم ، اکنون بایدبه نکاتی  اشاره کنم که به نظربنده جزومعایب این پدیدة هنری است. البته معایبی همچون سایه ای گذرا ازنخلی پررطب وقطره ای درمقایسة دریایی ازمحسّنات .

1- دربرشی ازاین سروده می خوانیم:

 چگونه این چنین که بلند برزَبَرماسوا ایستاده ای

درکنارتنورپیرزنی جای می گیری؟!

و زیرمهمیزکودکانة بچگکان یتیم

دربازارتنگِ کوفه ...؟!

دراین چندمصراع باتمام زیباییهایی که داردوپیش ازاینها ، به شکوه واعتلای آن اشاراتی شده است، دوواژه به کاررفته است که پذیرش آنهادشواراست. طوری که درابتدای امر،اشتباه تایپی به نظرمی رسد. یکی استعمال «پیرزن»به جای «بیوه زن» ودیگری «بچگکان» به جای «بچگان» که به چنددلیل به نظربنده مردوداست؛ اوّلاً، بامراجعه به تاریخ اسلام متوجه می شویم که این خانم ، پیرزن نبوده بلکه بیوه زنی بوده که شوهرش درجنگ به شهادت رسیده بود.ثانیاً، درپلّه ای پایین تر به کودکان یتیم اوبرمی خوریم که عادتاً پیرزن، نمی توانست چنین کودکانی داشته باشد . ثالثاً، خودشاعردرجایی دیگر ازواژة« بیوه زن» استفاده کرده است :

 هنگام که به همراه آفتاب/ برخانة یتیمکان بیوه زنی تابیدی/...

واما موردمهمتر، استفادة شاعر ازلفظ غریب ونامأنوس« بچگکان » است که شاعرمااین دَم رادیگرخوش نخوانده است ومتأسفانه به چنددلیل به شیوایی کلام شاعر، لطمه زده است .

اوّلاً،به این دلیل که دراندرون واژة« بچگکان » تنافرحروف مشمئزکننده ای مشاهده می شود.    می دانیم که «تنافرحروف» ازهم نشینی واجهای هم مخرج یادارای واجگاه مشترک حاصل شده ، ازعیوب فصاحت وبلاغت شمرده می شود. بنابه تعریف استادجلال الدین همایی در(صص10و16)کتاب فنون بلاغت وصناعات ادبی : «تنافرحروف آن است که آهنگ تلفظ کلمه ، برزبان، سنگین ودشوارباشدوآنطور حروف را درفارسی،گران آهنگ می گوییم که کراهت درسمع نتیجة آن است.» واضافه می نماید: «استعمال چنین کلماتی ازدرجة اعتبارادبی ساقط است وچنین سخنی شایستة اهل ادب ودانش نیست». البتّه این فقط نظرهمایی دراین باب نیست بلکه همة ادیبان وصاحبنظران برهمین عقیده اندکه سخن بایدشیوا وبدون تنافرحروف وکلمه وبدون غرابت استعمال ومخالفت قیاس باشد.برهمین اساس دیدیم که بنده هم واژة «بچگکان» راجزو امتیازات ومحاسن این سروده نشمرده ، درلیست واژگان ابداعی نیاورده ام. به جهت اینکه شاعر، با این واژه ، عملاً به شیواییِ سخن خود لطمة جدّی واردآورده است.      

ثانیاً اگربخواهیم ساختارواژة «بچگکان» رابررسی کنیم،این مشتقّات حاصل می شود: (بچگ«بچه»+ک+ ان= بچگکان).آیاواقعاً این ساختاردرست است؟ این واج «ک» دراین وسط چه وظیفه ای برعهده دارد؟ ونام دستوری آن چه می شود؟چه مفهوم جدیدی ازاین اشتقاق ابداعی حاصل شده است؟مگراینکه بگوییم «ک» میانجی است.ولی دراین صورت این ایراد واردمی شود که «ک»میانجی زمانی می آیدکه نیازبه ایجادسهولت باشد؛ مثل، نیاکان وپلّکان.حال آنکه وجود«ک» نه تنهاسهولتی را ایجاب نمی کند ووجودش الزامی نیست بلکه مخلِّ سهولت گفتارهم هست.پس بااین حساب این واژه ازلحاظ ساختار پیشینة تاریخی نداردوخلاف قواعد دستوری ماست که به آن«مخالفت قیاس»  هم می گویند.

ثالثاً، حتی این«ک»راکافِ تصغیرهم نمی توان درنظرگرفت چون اول اینکه، بچّه نیازی به تصغیرمجددندارد. دوم اینکه، واژة «کودکانه»که قبل از«بچگکان»آمده است ضرورت کوچک سازی مجدّد را برطرف می سازد. به عبارتی دیگر، واژة کودکانه، به حدلازم، بچه هاراتصغیرکرده است.پس ضروروتی به قصد مصغّرکردن، احساس نمی شود.درضمن ، این«ک» را نمی توان کافِ ترحّم یادلسوزی(مثل «طفلک») هم قلمداد کردچراکه واژة یتیم، متعاقبِ آن رقّت انگیزترین واژه ای است که ترحّم هرانسانی رابرمی انگیزد.

خلاصه اینکه به نظربنده ،اگردراین قسمت ازشعربه جای پیرزن، ازبیوه زن وبه جای بچگکان ، ازبچگان یابچه ها استفاده می شدنه تنهاازصلابت آن نمی کاست بلکه ازمظانِّ بی قاعدگی و      بدعت گذاریِ بی پایه واساس هم مصون می ماندوبه استحکام شعری اش افزوده می شد .

2- دراواخراین سرودة زیبا، بااین چند مصراع روبرو می شویم:

شعرسپیدِمن، روسیاه ماند

که درفضای تو به بی وزنی افتاد

.../ وسعت تورا، چگونه درسخن تنگ مایه گنجانم ؟!

به نظربنده دراینجا هم شاعرما شایدعمداً به این طُرفه کاری دست زده است ؛یعنی، بااینکه شعرخودرا بی وزن می داند ،مصراع سوم آن را دروزن سنتی سروده است به تقطیع ذیل:

 

 

 

وسعت تورا، چگونه درسخن تنگ مایه گنجانم

چِ

گو

نِ

در

سُ

خَ

نِ

  تنــــ ـگ

ما

یِ

گُن

جا

نَم

U

ـــ

U

ـــ

U

U

U

ـــ

U

ـــ

U

ـــ

ـــ

ـــ

مفاعلن

فعلاتن

مفاعلن

فع لن

مفاعلن/ فعلاتن/ مفاعلن/ فع لن                    بحرمجتثِّ مثمّنِ مخبون محذوف

می دانیم که شعرسپیدتفاوتی که بااشعارنونیمایی وسنّتی دارد ،درنداشتن وزن است.امّا وجوداین وزنِ ثقیل فارسی،دوفرضیّه رادرخود دارد. یکی اینکه شاعر، متوجّهِ وجودِوزن دراین قسمت نبوده که دراین صورت عیب محسوب می شود(البته بسیاربعیدبه نظرمی رسد).دیگراینکه شاعر، این وزن سنّتی را عمداً اینجا وارد کرده است.

اگرفرضیة اول رابپذیریم، بایدبگوییم که این کار یعنی وجودوزن دراین قسمتِ شعرازمعایب شعری سپید محسوب می شود که شاعرماباید ازآن اجتناب می کرد.ضمناً شاعر باآوردن این وزن، ادعای خودش (بی وزن بودن) را که باایهام لطیفی آن رابیان کرده است، نقض می کند.بالاخره بایدتکلیف معلوم شودکه این شعریاوزن داردیاندارد.اگروزن نداردپس این وزن کلاسیک دراین قسمت شعر جه محلی ازاعراب دارد؟

درصورت پذیرش فرضیّة دوم،به نظرمی رسد، شاعرخوش ذوق ما خواسته است بگوید که من اگربخواهم این معانی رادرقالب ووزن سنّتی یانیمایی بریزم، این کاربرایم چندان دشوارنیست. اما          می خواهم این معانیِ ژرف رادرتوصیف علی (ع) باجملاتی بی وزن اداکنم که زبان وبیان آدمی ازنعتِ حضرت ایشان عاجزوقاصراست وشعر موزون هم دروصفِ افتدارعلی ، وزن واعتبارخودش راازدست می دهدونیزمی خواهد باحسن تعلیلی ظریف بگویدکه چون درفضای عظمت علی شعرش وزن خودراازدست داده است،پس خودراملزم می کند که این جسارت(استفاده ازوزن) را بااینکه توانایی اش رادارد دراین اثرهنری اش به خرج ندهد. فکرمی کنم بابنده ، هم عقیده خواهید بودکه دراین صورت هم،دارای ایجازِمخلّ است وامیدواریم روزی شاعرمعاصرما گره این معما و دوگانگی را بگشاید وازعلت وانگیزةاین عمل ِپارادکسی(وزن آوری دربی وزنی) مارامطلع گرداند.

3- وامامهمترازاین دوموردقبلی که عرض کردیم دراین قسمت ، نظرخوانندة محترم رابه این مصراعِ آغازین شعرجلب می کنیم که شاعردرافتتاح کلام خوداین چنین ترنُّم می کند:

توآن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل تواندساخت .

دراین مصراع دوتشبیه به کاررفته که ابتداعلی (ع) به هـرم ، سپس تخیّلِ شاعر با وجه شَبَهِ بلندپروازی و...به فرعون مانندشده است آن هم باتشبیه بلیغ غیراضافی واضافی. باکمی دقّت دراین معانی متوجّه می شویم که شاعر،آنقدرمستغرقِ دریای عشق علی بوده که به اصطلاح متشرعان درتقبیح متصوّفه ، واردشطحیّات شده است . می دانیم که شطحیّات سخنانی است که صوفی یاعارف درمراحل خاصّی ازسیروسلوک  برزبان جاری می سازدطوری که به مذاق صاحبدلان است وبه اعتقادظاهربینان ومتشرّعان ،این سخنان کفرآمیزاست .

ایرادی که براین مصراع وارد می شوداین است که علی(ع) به بلندترین هرم مانندشده است؛ هرمی که یکی ازمعانی آن درصنعت ایهام ، همان اهرام ثلاثة فراعنةمصراست که باآرایة          مراعات النظیرنیز با فرعون تناسب دارد. حال ببینیم ،آیا هرچقدرهم که عاشق و شیفتة امیرمؤمنان علی(ع) باشیم، رواست که دربین این همه مشبهٌ به های متناسب بامقام شامخِ ولایت ، حضرت ایشان را به هرم ، مانندکنیم؟هرمی که خون مظلومان تاریخ ستمگر مصر درلایه لایة سنگهای چندین تُنی آن هنوزهم که هنوزاست می جوشد وبرفراعنة ستمگر، لعنت ونفرین می فرستد.آیابه درستی رواست که علی را به چنین هرمی خون آلود مانندکنیم وخودمان همچون مورچه ای ضعیف ، براین دست سازِبشرِفتنه گر، عاجزانه گام برداریم ومأیوسانه درتحقیرقدرت شاعری خود دست وپابزنیم ؟!درست است که باچشم دنیابین مورچگانة مان نمی توانیم بلندای عظمت علی راببینیم ، ولی باچشم خدابین وبادیدة بصیرت ، خیلی ازولایت مداران عارف ، علی(ع) را به وضوح می بینندوارشادمی جویند.  

البته این ناروایی ، تنهابه مشبّهٌ بهیِ هــرم محدود نمی شود بلکه فرعونی هم متعاقب آن حضورپست ِخودرااعلام می کند.کدام یک ازسخن شناسان براین عقیده صحّه می گذارندکه تخیّلی که عظمت علی(ع) راتوصیف می کند وشورواشتیاق خودرانسبت به آن بزرگوار نشان می دهد، فرعونی است ؟! آیااین چنین تخیّلی خداگرایانه است یافرعون مآبانه؟! این تخیّل هرچقدرهم ناچیز باشد ، آیا علی خواه است یاچون اوج پروازاست خصوصیّتی فرعونی دارد؟! این تخیّلِ مقدّسِ شاعرکه علی(ع)را زمانی اقیانوسی عمودبرزمین می بیند وپیشانی اش راکتاب گشودة خداوندتجسم می کند و کلام مبارکش گیاه رابارورمی کندو.... آیارواست به این چنین تخیّلی خدایی ، نسبتِ خُلق وخوی فرعونی داد؟! آیاتخیلِ مداحانِ قصیده پردازی که برای صِلات امثال ِمحمودغزنوی کیسه دوخته بودند،فرعونی نبوده است؟! آیاعنانِ توصیفِ علی (ع) راتخیّلی فرعونی  به دست می گیرد؟!آیا اصلاً لفظ ناپاک فرعون دراین جایگاه مقدسِ مدحیّةعلی(ع) ، جوازی برای نشستن دارد؟!

علی آن درخشان ترین یدِبیضایی است که موسای تخیّل می تواند داشته باشد.حقیقتاً چنین تخیّلی بسیارموسایی است وعلی ، نه هرمِ فراعنةِ پست بلکه یدبیضایی است به درخشندگی عرشِ کبریایی وقلّة مرتفعی است به بلندای معراج محمد(ص).    

                                                                                                          والسّلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فهرست منابع ومآخذ

 

1-   آیین نگارش ـ حسن انوری ـ تهران ـ انتشارات رسّام ـ چاپ اول 1365

2-   ادبیات فارسی سال دوم متوسطه ـ کلیة رشته ها

3-   ادبیات 1و2پیش دانشگاهی ـ رشتة علوم انسانی

4-   ازکوچة رندان ـ دکترعبدالحسین زرّین کوب ـ انتشارات امیرکبیرـ چاپ سوم1356

5-   انواع شعرفارسی ـ دکترمنصوررستگار ـ شیرازـ انتشارات نوید ـ چاپ اول1372

6-   دیوان فرخی سیستانی ـ به تصحیح دبیرسیاقی ـ تهران ـ انتشارات زوّارـ چاپ سوم1363

7-   زبان فارسی سال سوم متوسطه ـ‌ رشتة علوم انسانی

8-   سخن وسخنوران ـ بدیع الزمان فروزانفر ـ انتشارات خوارزمی ـ چاپ چهارم 1374

9-   صورخیال درشعرفارسی ـ دکترمحمدرضاشفیعی کدکنی ـ انتشارات آگاه ـ چاپ سوم1366

10- طرازسخن درمعانی وبیان ـ‌ دکترمحمدعلی صادقیان ـ مرکزانتشارات علمی ـ چاپ اول1371

11- فرهنگ فارسی معین ـ دکترمحمدمعین ـ انتشارات امیرکبیر ـ‌ چاپ سوم 1374

12- فرهنگ کنایات ـ دکترمنصورثروت ـ انتشارات امیرکبیر ـ‌ چاپ اول 1364

13- فنون بلاغت وصناعات ادبی ـ جلال الدین همایی ـ مؤسسة نشرهما ـ  چاپ چهارم1367

14-کلیات حدیث قدسی ـ مترجم، زین العابدین کاظمی خلخالی ـ ازکتاب الجواهرالسنیّه ـ  تألیفِ شیخ حرّ عاملی ـ تهران ـ انتشارات دهقان ـ  چاپ چهارم1382 

15- موسیقی شعر ـ دکترمحمدرضاشفیعی کدکنی ـ انتشارات آگاه ـ چاپ دوم1368

 

 

        

 

 

زندگی نامه ی انشتین و نامه ی شعری شهریار به او

در خلال سال های 1320 و 1321 خبر کشفیات انشتین غوغایی در جهان انداخته بود. کارشناسان معتقد بودند که اگر متفقین جنگ را تمام نکنند، آلمان به وسیله بمب اتمی، مقاومت آنها را درهم خواهد شکست . همه جا صحبت از این سلاح بسیار وحشت آفرین بود. جهان هر لحظه منتظر وقوع حادثه ای جهنمی بود. جنگ با پیروزی متفقین به پایان رسید. خوشبختانه ، هیچ یک از طرفین جنگ نتوانستند از بمب اتمی استفاده بکنند .                                                               آلبرت انشـتین در سـال 1879 میلادی در شـهر اولم آلمان متولد شـد. تحصیلات خود را در مونیخ  و آراو  سـویس به پایان برد. او در همانسـال که فرضیهء نسـبیت را طرح کرد (1905 ) از تابعـیت آلمان رو گرداند و به تابعیت سـویس در آمد. سـال 1905 برای انشـتین 26 سـاله، سـال انتشـار دو اثــر مهـم دیگـر در علـم فـیزیـک اسـت که نظریـه « کوانتوم» او باعث شـد در 1921 جایـزه نوبل فـیزیک را در 42 سالگی ببـرد و نیـز مقاله محاسبه انرژی اتمی را که« به معادله انشـتین » معروف اسـت در همین سـال منتشـر سـاخت. انشـتین در فاصله سـال های 1905 تا 1933 در دانشـگاه های آلمان و سـویس درس می داد و برای سـخنرانی به ممالک اروپایی سـفر می کرد او در 1914 بار دیگر به تابعـیت وطن اولش آلمان درآمد و اسـتاد فـیزیک دانشـگاه برلین شـد. او تا سـال 1933 در آلمان زندگی می کرد و در سـفر انگلسـتان و امریکا بود که نازیها او را به دلیل دینش از کار برکنار کردند آلبرت انشتین،یک آلمانی یهودی بود. در آن سال ها وقتی که اخبار مربوط به  کوره های آدم سوزی یهودیان توسط نازی ها منتشر گردید، جنایتی که هیچ ملت متمدنی بدان دست نمی یازد.انشتین این جنایت را تحمل نکرد و در سال1940 میلادی برابر 1319شمسی از آلمان فرار کرد و ناگـزیـر دعوت دانشـگاه پـرینسـتون را پـذیـرفـت و به تابعـیت امریکا در آمد.

اینشـتین اولین کسی بود که امریکا را از خطر اتمی شــدن احتمالی آلمان آگاه کرد و امریکا را تشـویق کرد تا به تحقیقات اتمی خود و شـکافتن اتم ادامه دهـد. او در سـال 1939 در نامه به روزولت نوشـت:                                                                                                   
" آقای رئیس جمهور اگر امریکا موضوع اتمی شـدن آلمان را جدی نگـیرد بشـریت با فاجعه غیر قابل جبران رو برو خواهـد شــد.این نامه باعث شـد که امریکایی ها کارخانه های آب سـنگین آلمان را که در آلمان، نروژ و دانمارک برپا بود شـناسـایی و با بمب هواپیماهایشان منهدم نمایند و به موازات این کار به تحقیقات اتمی خود ادامه دهـند. این تحقیقات منجر به تولید اولین بمب اتمی جهان توسـط امریکا شـد و امریکایی ها با تجربه بمب اتمی روی دو شـهر هـیروشـیما و ناگازاکی فاجعه معـروف به هـیروشـیما را آفـریدند.                   .

در سال های 1325 و 1326 شمسی بار دیگر خطر بمب اتم زبانزد مردم جهان شد. بشریت نگران از پیامدهای این اسلحه مرگبار، آرامش موقت خود را از دست دادند. اگر یکی دیگراز دولت های متخاصم از این اسلحه استفاده بکند، فاتحه دنیا خوانده خواهد شد. هیچ ذی روحی در روی زمین باقی نخواهد ماند. قرن ها طول خواهد کشید تا حیوانی تک سلولی به وجود آید و قرن ها زمان لازم خواهد بود تا زمین به حالت اولیه برگردد. این ها صحبت های روزمره مردم جهان بود.در چنین فضایی چه کسی قادر بود از ایـن فاجعـه عظیـم جلوگیـری کنـد. اکثریـت مـردم دسـت به دعا بـودنـد. عده ای می گفتند که خداوند در قرآن خبر داده است که کوه ها مثل پنبه تافته خواهد شد. آیا این مردم می توانستند افکار و حرف دلشان رابه انیشتینی که در محاصره جهان خواران بود، برسانند؟ پس چه باید کرد؟ چگونه می توان این نابغه علم را متوجه اوضاع وخیم و شرایط روحی نامساعد بشر نمود؟                                           

در سال 1326 شمسی جمعی از اساتید و  دانشجویان تهران ، دست به دامن استاد شهریار می شوند ، موضوع را کاملاً شرح می دهند، نگرانی و وحشت مردم جهان را با او در میان می گذارند و یادآوری می کنند که تنها شهریار ، نابغه شعر و ادب مشرق زمین می تواند، انیشتین آن نابغه ریاضی و فیزیک مغرب زمین را متاثر بکند .    

خود استاد شهریار می فرمودند: چنان منقلب شدم که گویی بمب اتم کره زمین را به کلی نابود کرد و پودر آن در فضای بیکران پخش شد. از جسم خاکی رهیدم . در عالمی اعلا به درگاه خداوند متوسّل شدم : خـدایـا کمکم کـن. پـروردگارا، قـدرتـی می خواهم که دل آن سلطان ریاضی را نرم کنم. اکنون که من مامور این امر مهم شده ام ، شرمنده ام مگردان".                                                                                                       .
آری، شهریار ادب شرق، توفیق الهی را کسب می کند و همان شب ، شعر
« پیام به انشتین» آفریده می شود. این شعر به قدری روان و منسجم و صمیمی و موثر، خلق می شود که گمان نمی رفت هیچ سنگدلی را یارای مقاومت در برابرش باشد .                                                                                  
بلافاصلـه این شعـر به زبـان هـای انگلیسـی ، آلمـانی ، فرانسـه و روسـی ترجمه می گردد. عده ای به سرپرستی دختـرش خانـم "مریم یا شهـرزاد بهجـت " مامـور می شوندکه شعر را به انیشتین برسـاننـد. از مـدیـر دفتـرش در اقامتگاهـش وقـت می گیرند، روز موعود فرا می رسد. ترجمه فصیح انگلیسی شعر را در اقامتگاه انیشتین، برایش می خوانند. آنچنانکه حاضران نقل کرده اند آن بزرگمرد عالم دانش ، دو بار از جای خود برمی خیزد. دو دستش را بر صورتش می نهد و می فشارد. قطرات اشک بر شیشه عینکش نمایان می شود. با چهره ای اندوهگین یکباره ، با صدایی بلند فریاد می زند:« به دادم برسید » بعد سکوت می کند و صورتش را در میان دو دستش می گیرد و غرق در بحر تفکر می گردد. سکوت غم انگیزی فضای اقامتگاهش را پر می کند.دقایقی بعد ، می خواهد که شعر بار دیگر خوانده شود. این بار پس از شنیدن آن به خارج از اتاقش می رود و با وضعیتی مغموم در باغ مخصوص اش قدم می زند. گویا تا آخر عمر هم همیشه غمگین بوده است
            .

پس از ارسال این پیام از سوی شهریار به اینشـتین ، وی ناگهان متوجه غولی که ازشـیشـه بیـرون آورده بود شــد.پس از پایان جنگ پدر بمب اتم مبدل به یک مبارز طراز اول برای جلوگـیری از توسـعه و تولـید سـلاح اتمی شـد و به اتفاق برتراندراسـل، فیلسـوف معـروف انگلیسی، نهضت ضد جنگ و محدودیت اسـتفاده از سلاح اتمی را براه انداخت. این کار درست مقارن با حمله صلح اتحاد جماهـیر شـوروی به رهبری استالین بود که هنوز به سـلاح اتمی دسـت نیافـته بود. به این جهت در امریکا انشـتین مورد تعـقیب و پیگیری کمیسـیون واقع شـد که به رهـبری سـناتور « مک کارتی » برای مبارزه با کمونیزم فعالیت داشـت. این کمیسـیون که در آن سـال ها کار اصلی اش پرونده سـازی و تشـکیل محاکماتی برای بازجویی از روشـنفکران بود، او را به جاسوسی و داشتن افکار کمونیستی متهم سـاخت اما طبعاً با برنده جایـزه نوبل و پدر تئوری های پیشرفته فـیزیک کاری نمی توانسـت بکند. خـود اینشـتیـن گـاه بـه طنـز می گفت: « خوش حالمریا؛ زنم از فـیزیک چیزی سـرش نمی شـود و گرنه سـرنوشـت « جولیوس » و « اتل» در انتظار ما هم بود» . و اشـاره او به محاکمه معـروف « جولیوس و اتل روزنبرگ» دو دانشـمند فـیزیک امریکایی بود که طی محاکمه محکوم به اعـدام شـدند و« البر کامو» نمایشنامه « روزنبرگ ها نباید بمیرند » را در دفاع از آنان نوشـت. اینشـتین که یک یهودی بود، در آغاز از تمام مواضع صهیونسـتی دفاع می کرد، اما هنگامیکه اسرائیلی ها با خشـونت به تصرف سـرزمین های فلسطینی پرداختند او به یـکی از منتـقدان بزرگ شـیوه های تروریستی آن سـال های « مناخیم بیگین» تبدیل شـد و در مقاله ای در روزنامه نیـویورک تایمز آنها را محکوم سـاخت.

با این همه بعـد از تشـکیل دولت اسرائیل و پس از مرگ نخسـتین رئیس جمهور این کشـور " ایزروایزمن " درسـال 1952 به او پیشـنهاد شـد که ریاسـت جمهوری اسرائیل را بپـذیـرد و فـیزیک دان فیلسـوف این پیشـنهاد را رد کرد .

اینشـتین از 1946 به این طرف یعنی نُـه سـال آخر عمر خود را به عنوان یک مبارز صلح دوسـت و طرفدار آزادی انسـان سـپـری کرد و شگفت آنکه مخالفانش در برابر حرف های انسـان دوسـتانه و مبارزات صلح جویانه، وی را همواره « بچه پـیرمو فرفری » می خواندند و معـتقد بودند که این موجود اسـتثنایی همچنان در سـال های کودکی به سـر می برد و هنوز به عقل نرسـیده اسـت.دلیل بزرگی که آنها برای اسـتدلال خود در حق این « پیر کودک » می آورند این بود که او پس از آنکه سـال ها در دامن سـرمایه داری بزرگ شـده و پرورش یافـته بود از پول و مال دنیا نه چیزی داشـت نه چیزی می فهمید. همسرش از ترس ولخرجی های او هنگام خروج از خانه به وی پول توجیبی می داد و ای بسا که در باز گشـت متوجه می شـد که او همان پول مختصر را به سـائلی در سـر راه داده یا برای یک دسـته از بچه ها بستنی خریده اسـت و با آنها بسـتنی خورده و خندیده اسـت.اینشـتین در سـال 1955 در شـهر برینسـتون در مرکز دانشـگاهی که پـس از مهاجرت در امریکا در آن مشـغـول به کار شـده بوددرگذشـت.                                                                                        
 
متن ارسالی استاد شهریار به انیشتین
  :
 
پیام به انیشتین
 
انشتن[انیشتین] یک سلام ناشناس البته  می بخشی ،
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی
نسیم شرق می آید، شکنج طرّه ها افشان
فشرده زیر بازو شاخه های نرگس و مریم
از آن هایی که در سعدیه ی
 شیراز می رویند
زچین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها
دوان می آید و صبح سحر خواهد به سر کوبید
در ِخلوت سرای قصر سلطان ریاضی را.
 درون کاخ استغنا، فراز تخت اندیشه
سر از زانوی استغراق خود بردار
به این مهمان که بی هنگام و ناخوانده است، دربگشا
اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد،
به نرمی چینِ پیشانیِ افکارِ بلندت را
به آن ابریشم اندیشه هایت شانه خواهد زد.
نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی
به کف جام شرابی از سبوی حافظ و خیام
به دنبال نسیم از در رسیده می زند زانو
که بوسد دست پیر حکمت دانای مغرب را
انیشتین آفرین بر تو ،
خلأ با سرعت نوری که داری ، در نوردیدی
زمان در جاودان پی شد، مکان در لامکان طی شد
حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد
بهشت روح علوی هم که دین می گفت جز این نیست
تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را
انیشتین ناز شست تو!
نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست
اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوّف نیز
جهان ما حبابِ رویِ چینِ آب را مانَد
من ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم،
جهان جسم ، موجی از جهان روح می دانم
اصالت نیست در مادّه.
انشتن صد هزار احسن و لیکن صد هزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب می سازد
انشتن اژدهای جنگ ....!
جهنم ،کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانه عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
چه می گویم؟
مگر مهرو وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مگر یک مادر از دل «وای فرزندم» نخواهد گفت؟
انشتن بغض دارم در گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سرِ این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و کیش و ملّیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین، یک پایتخت امپراطوریّ وجدان کن
تفّوق در جهان قائل مشو جز علم و تقوا را
انشتن نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟
حکیما، محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدّن گوشزد کن حرمت ما را.
انشتن پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنارِ هم ببین موسی و عیسی و محمّد را
کلید عشق را بردار و حلّ این معمّا کن
و گر شد از زبان علم، این قفل کهن واکن.
انشتن بازهم بالا
           
خدا را نیز پیداکن.

 

 

شرح مشکلات همای رحمت وافشای رازهای نگفته ی آن (سال دوم متوسطه)

بـه نــام خداونـــد مهرآفرین                   چوفرمان نراند،نروید زمـین

                              به فرمان اوچرخ، پاینده اسـت                  به مهرِرُخش ماه تابنده است

                                              «م- ب»

توضیحات درس همای رحمت

  

      دانش آموزان عزیز، این سرودۀ جاودانه، حاوی نکات بسیارارزنده درحوزه های معناشناسی ودستوری وصنایع مهم ادبی وشامل مسائل ریز وحسّـا سی است که دانستن آنها دریادگیری سایردروس ادبی نقشی بسزاخواهد داشت.فلذابه خاطراینکه حقّ این شاهکار را بتوانیم به جای آوریم برآن شدیم که ازاین اقیانوس عظیم ، قطراتی نثارِعزیزان کنیم تاباشدکه تشنگان علم ومعرفت به جرعه ای از چشمه سار ولایت، سیراب شوند .این سروده حقّــا که دایره المعارف شگرف شیعیان است وازهمه لحاظ آنقدرجامع ومانع سروده شده است که درهیچ توصیفی نمی گنجد. مگرمی توان اقیانوسی رادرکوزه ای یک روزه، جای داد؟!هیچ شاعری رایارای سرودن آن نیست که  درپرتو خیره کنندۀ آن هیچ سُهایی راتاب درخشیدن نیست. 

                                                    درپیش آفتاب چه رونق دهد سُـها

معنی بیت 1: یاعلی، ای همای سعادت بخش الهی، توچه نشانۀ عظیمی ازجانب خداوندهستی ! که سایۀ همایونی خودرابرسرهمۀ مخلوقات افکنده ای.

توضیحات :

     * هما= استعاره ازعلی، وجه شبه بین علی وپرنده ای به نام هما:1- سعادت بخشی( براساس داستانها)2-بی آزاری، نیازردن مخلوق.شعرشاهد:

                   همای برهمه مرغان ازآن شـرف دارد                  که استخوان خـورَدومردمان نیازارد

ومؤیّد همین مطلب فرمایشی است ازخودمولا(ع)با این مضمون که اگر دنیارابرای من بدهند که پرِکاهی راازدهان مورچه ای به زوربگیرم هرگزاین کاررانخواهم کرد. 3- صبرواستقامت دربرابرناملایمات.شعرشاهد:

                   زسختگیری دوران چه باک عارف را                   زقحط سال، هما بی نوا نخواهد شد

    *انواع شبه جمله ها=عبارتند از 1- نداومنادا:الف باحرف ای مثل:ای هماب- بدون ای(منادابه تنهایی) مانند: علی،دل(دربیت دوم)ج- با «ا»حرف ندا درآخرکلمه مانند: شهریارا2-اصوات؛مانند:« هله» دربیت نهم .این                        شبه جمله هادرحکم یک جمله هستند. پس بیت اول کلاً چهارجمله می باشد. جملۀ سوم این بیت(توچه آیتی خدارا!)       یک جملۀ تعجّبی است ونبایدپرسشی خوانده شود.

     * ماسِوا= مخفّف ترکیب عربی «ماسویَ الله» ، یعنی آنچه غیرخداست، مخلوقات.               

معنی بیت2: ای دل ، ای عزیز، ای انسان، اگرمی خواهی خدارابه درستی بشناسی تماماٌ به سیمای علی بنگر(به علی روی بیاور).به خداوندسوگندکه من خدارابامعرفت علی شناختم.

 

توضیحات :

    *این بیت اشاره به این نکتۀ عارفانه داردکه علی (ع)ضمن اینکه مرزبین اسلام وکفراست ،حضرت ایشان مرزبین اسلام وایمان هم هست یعنی اینکه بدون دستگیری ایشان ایمان واقعی برکسی میسّر نمی شود برای ورود به مدینۀ ایمان(عرفان)بایدازدروازۀ علی (ع) عبورکرد.

  *دل= مناداوشبه جمله         * به خداقسم= یک جملۀ معترضه است که فعل آن(می خورم) به قرینۀ معنوی محذوف است          *جملۀ معترضه= جمله ای است که دربطن جمله ای دیگر می آیدوتوضیحی برآن می افزایدطوری که اگرحذف بشوداشکالی درمعنای جملۀ اصلی پدیدارنمی شود. پس این بیت کلاً پنج جمله است.

 *به دنبال این بیت درنسخۀ اصلی، بیتی مضبوط است که اینجاحذف شده است:

                        به خداکه دردوعالم اثرازفنـانباشد                چوعلی گرفته باشدسرِچشمۀ بقارا

معنی بیت 3:ای علی!ای ابررحمت الهی! مگراین که روزقیامت شفاعت تو شامل حال مابشود والاّ جهنّم باآتش خشم وعذاب جان همۀ انسانها راخواهدسوزاند.

                                                                    توضیحات :

    *این بیت اشاره داردبه اینکه روزقیامت ،شفاعت مولاعلی شامل حال شیعیان آن حضرت خواهدشد.

    *سحاب = استعاره ازعلی(ع)           * دوزخ= نهادجملۀ سومِ این بیت است .

    *  ماسِوا = مخلوقات، اینجا مجازاً انسانها(کلّ راگفته جزء رااراده کرده است)

    *شرارقهر= اضافۀ اقترانی است که بعداً درانواع اضافات بحث خواهیم کرد.

معنی بیت4:ای گدای بی نوا!برو درخانۀعلی رابه صدادرآورونیازت رابااودرمیان بگذارهمان علی که هنگام رکوع، انگشتر حکومتش را ازروی کرم به سائلی بخشید.

توضیحات :

  *(مفهوم: ای سالک طریقت ! ای انسان نیازمندهدایت !به علی (ع) پناه ببروازاویاری جوی. چراکه او ازروی کرم ، سلطنت فقر رابه فقیرسالک می بخشد .)شعرشاهدازهاتف اصفهانی:

                            بی ســروپـاگــدای آنجارا                  پـای برفـرق فـرقـدان بـینی

                            هم درآن پابرهنه جمعی را                  سرزملک جهان گران بینی

  *گدا = منظورهرانسان نیازمند(مادی ومعنوی)     *درخانۀ کسی رازدن =کنایه از پناه آوردن یاابرازنیاز کردن

  *نگین =  مجازاً انگشتری (جزء راگفته کلّ رااراده کرده است.)

  *تلمیح =  یعنی به گوشۀ چشم اشارت کردن . دراصطلاح ادبی آرایه ای است که درآن شاعر کلمه یاکلماتی رامی آورد که یادآورِ داستانی ، ماجرایی تاریخی، آیه ای وحدیثی باشد.توضیح این که اگر کلّ داستان یاآیه وحدیث آورده شود ، دیگرتلمیح نخواهدبود.

  *این بیت تلمیح دارد به ماجرای بخشش انگشتربه سائل توسّط علی (ع)  به هنگام رکوع . این نکته درآیۀ 55سورۀ مائده آمده است:« انَّما ولیـُّکم الله ورسولُه والذین آمنوا الذین یُقیمون الصلوة ویؤتون الزکوه وهم راکعون »

  *حرف «را» درقسمت قافیۀ این بیت به معنی  «به وبرای» می باشد وکلمۀگدا، متمم است.

 

معنی بیت5: تنها علی است که به فرزندش، حسن(ع)، سفارش می کند؛ تازمانی که ابن ملجم ، قاتل من، اسیرشماست بااو به نرم خویی رفتارکنید.

توضیحات :

  *این بیت تلمیح داردبه ماجرای ضربت خوردن آن حضرت به دست ابن ملجم مرادی وسفارش ایشان به امام حسن، درمورد قاتلش. درشعری دیگرازهمین شاعر می خوانیم:         می زند پس، لب اوکاسۀ شیر            می کندچشم اشارت به اسیر

  *این بیت وابیات 6و7و11 استفهام انکاری دارند.

  *دراستفهام انکاری شاعرجمله را به صورت سؤالی مطرح می کند امّـا منظورش سؤال کردن وپاسخ شنیدن نیست بلکه ردوانکارچیزی است.( استفهام انکاری ازمقولۀ دستوری است وآرایه ادبی شمرده نمی شود)بهتراست چنین جملاتی رابه صورت  خبری منفی ،معنی کنیم نه پرسشی.به عنوان مثال:

چراعاقل کندکاری   که بازآرَد پشیمانی                  یعنی : عاقل،هرگز کاری رانمی کندکه پشیمانی به بارآورد.

معنی بیت6:تنها علی است که فرزندی بسیارشگفت انگیز چون حسین (ع)پرورش می دهد که شهیدان کربلا رادردنیامشهوروپرآوازه سازد.

توضیحات :

  *تلمیح داردبه ماجرای نهضت عاشورا وشهادت امام حسین(ع) به همراه هفتادودوتن ازیاران باوفایش وجاویدماندن یاد و نام آنها درسراسرتاریخ اسلام.

  *ابوالعجایب= ترکیب عربی است که درزبان فارسی شبه ساده تلقی می شود ، یعنی پدرشگفتیها منظور بسیارشگفت انگیز.

 *عَلـَم کردن = کنایه از مشهور وپرآوازه ساختن. درجای دیگر کنایه ازبرپاداشتن وبرافراشتن وبلند کردن است. عَلـَم= پرچم

  *بین عَلـَم وعالَم نوعی آرایه به نام جناس ناقص افزایشی هست که دردرسهای بعدی توضیح خواهیم داد.

معنی بیت 7:آن هنگام که عاشقان راستین ، باخداوند پیمان دوستی می بندند،هیچکس مثل علی نمی تواند تاآخربرسرپیمان خودوفادار بماند.یاهیچ کس مثل علی نمی تواند وفاداری اش را با سرشکافته،به اثبات رساند.

توضیحات :

 *این بیت تلمیح داردبه عهدوپیمان خداوند(= دوست) باهمۀ انسانها هنگام تولد که این پیمان درآیه ای اینگونه آمده است :

اَ لَستُ بِرَبـِّـکُم قالوا بَــلی. (آیامن پروردگار شمانیستم ؟ گفتندآری)     *چو اول= زمانی که  و چو دوم  =  مانند.  جناس تام به کاررفته است.

*پاکباز= صفت فاعلی مرکب مرخم. مثال دیگر: خونفشان وقضای گردان درهمین شعر . پاک(قید است =کاملاً)+ باز(بازنده): کاملاًبازنده : قماربازی که همه چیزش رادرقمارکاملاً ببازد. اینجا عاشقی که درراه عشق محبوب ازهمه تعلّقاتش بگذرد.

*به سربردن وفا: درکلمۀ سر ایهام بسیارلطیفی وجود دارد. 1- انتها2- سرمبارک علی  یعنی : یک باربه معنای تاآخر وفادارماندن وباردیگر  وفاداری راباسرشکافته تقدیم کردن. می دانیم که:

* ایهام درلغت به معنی به وهم افکندن است ودراصطلاح ادبی آرایه ای است که شاعریانویسنده کلمه یاکلماتی رابیاورند دارای دومعنا که هردو، موردنظرآنهاباشد. مثل ایهامی که سعدی به کاربرده است :

  این گلستان نه جای دلتنگی است              1- باغ 2- گلستان سعدی                 یاکلمۀ «تاب» درمقدمۀ بنده

 

معنی بیت 8:شکوه وعظمت علی آنقدروالاست که نه می توانم اوراخدابخوانم نه می توانم بشرعادی به حساب آورم. درحیرتم که سلطان سرزمین جوانمردی رابا چه نامی توصیف کنم؟!

توضیحات :

*مصراع اول اشاره داردبه اعتقادفرقه ای به نام«علی اللهی ها» که علی راخدامی خوانند .اینها درزمان خودمولاهم             بوده اند.حضرت می فرماید من ازدوفرقه نخواهم گذشت یکی ،کسانیکه مراآنقدردوست می دارند که خدایم                   می خوانندودیگر،کسانی که ولایت مرا برمؤمنان انکارمی کنند.

*مصراع دوم تلمیح دارد به ندای مشهوری که فرشتگان الهی درجنگ احد درتحسین مولاعلی (ع) این چنین سردادند:

           لا فَتی اّلا علی     لاسیفَ اّلاذوالفقار   ( هیچ جوانمردی چون علی وهیچ شمشیری چون ذوالفقارنیست)

*ازاین بیت به بعد،ضمایرشخصی(ش-او- ت- تو)که به کاررفته است مرجع تمامی آنها علی(ع)  است.

 

معنی بیت 9:ای نسیم رحمت الهی به این دو چشم خونبار من توجّهی کن وازکوی عشق علی غباری به من بیاورتاآن راسرمۀ چشمانم کنم.(مفهوم مصراع دوم: با ذرّه ای ازعشق علی به حقایق عرفان، بصیرت پیداکنم.)

توضیحات :

* هله= ازاصوات است به معنی آگاه باش .ولی اینجابه معنی «توجه کن یاعنایت کن» می باشد.

*توتیا = اکسید ناخالص روی است ولی اینجا منظورشهریاردقیقاً »سرمه »می باشدکه شعرای دیگرنیز درهمین معنا                 به کاربرده اندودرلغت نامه هانیز سنگ سرمه ثبت شده است .

* این بیت کلاً سه جمله است که ازدوشبه جمله(هله= صوت و ای نسیم رحمت=نداو منادا) ویک جمله ساده تشکیل شده است.اضافه می نمایم که دوچشمِ خونفشان ترکیب وصفی (موصوف وصفت )است وبه دوچشمِ خونفشانم گروه متممی است نه یک جملۀ مستقل.

*حرف «را» درقسمت قافیۀ این بیت به معنی «به عنوان» است حرف اضافه محسوب می شود وتوتیا نقش متممی دارد.          

*دراین بیت و ابیات10و13و 14آرایۀ تشخیص(جان بخشی یاانسان انگاری) به کاررفته است.

 

معنی بیت10: ای علی، چه پیامهایی(اشعاری) سراپا سوزوگدازعاشقانه به بادصبا سپردم به امید این که شایدنثارخاک پای توبشود(ومرا از ارادتمندان خودبه شمارآوری.)

توضیحات :

*دراین بیت مصراع دوم قبل ازمصراع اول معنی می شود.

*واژۀ چه صفت تعجبی ووابستۀ پیشین است؛تعجب درمقام کثرت سوزوگدازاست.نبایدآن راقیدبگیریم.

* منظورازپیامها:اشعارومدایح شهریاراست.             * همه= تماماً، قیداست

*به خاک پایت برسد: کنایه است .یعنی: پذیرفته وشایستۀ درگاه توباشد.این جمله فروتنی شاعر رامی رساند.

 

 

معنی بیت11: یاعلی، ازآنجاکه تو بلا گردان جان شیعیانی ؛ تورابه حقّ دعای دردمندان سوگند می دهم که حوادث تلخ وناگوار را(انحرافات وگمراهیها را) ازجسم وجان ما بازگردانی.

توضیحات :

* قضا= حکم کلّی پروردگاراست وتغییر ناپذیر وقدر حکم جزئی خداونداست وقابل تغییر.امــّا اینجا به معنی اتفاقات وحوادث شوم مخصوصاًآفت جان آدمی( گمراهیهاوپلیدیها) است.

*به دعای مستمندان = جملۀ هسته است ازیک جملۀ مرکب که فعل آن (سوگندمی خوریم)به قرینۀ معنوی محذوف است.

 *واژۀ مستمند= درواقع ازمُست(غم واندوه)+ مند(پسوند دارندگی )  تشکیل شده است به معنای صاحب غم وغصّه= دردمند.

 

معنی بیت12: من چراباید همچون نی، دم به دم ازشورواشتیاق علی(ع) نغمه سردهم؟ جاییکه حافظ شیراز، آن لسان الغیب، این نواراخوشترمی نوازد(حقّ مطلب رابهتر ادامی کند.)

توضیحات :

* برای معنی کردن صحیح ابتدا بدین گونه مرتّب می کنیم: من چه (چرا)چون نای(نی) هردم ازنوای شوق او(علی)دم زنم.

*دم زدن: کنایه ازسخن گفتن حرف زدن .اینجا به معنای شعروصفی سرودن.

*بین دم اول ودم دوم جناس تامّ  و بین نای ونوای جناس ناقص افزایشی است که توضیح آن دردرسهای بعد خواهدآمد.

*بین نای ونوای ودم ونواختن آرایۀ مراعات النظیر(تناسب) وجود دارد   نای= ایهام تناسب دارد(1- نی2- گلو)

*لسان غیب =  همان لسان الغیب است لقب حافظ شیرازی ؛ یعنی:زبان غیبی

*این نواراخوشترمی نوازد=  منظوراین که حق مطلب رابهترادا می کند یاحافظ بهترازمن سروده است.

 

معنی بیت13 : تمامی شب رادراین امیدوآرزو به سرمی برم که نسیم سحرگاهی باپیغام دوستی آشنا       (محبوب ازلی)ازاین شاعرعاشق دلجویی کند.

توضیحات :

*این بیت تضمینی است ازغزل حافظ.

*تضمین= دراصطلاح ادبی یعنی :شاعر،مصراعی یابیتی هموزن وهمقافیه ازشاعری دیگررادرلابلای اشعارخود بیاورد؛طوری که ارتباط معنایی هم بین آنهابرقرارباشد.(عبارت تضمین شده رابه رسم امانت داری داخل گیومه قرارمی دهند.)

همه شب = تمامی شب، ازاول شب تاصبح( همۀ شبها نادرست است)

*درشعرحافظ، آشنای اول=خدا وآشنای دوم= خودحافظ امااززبان شهریار،آشنای اول= علی(ع) وآشنای دوم= خودشهریار.

*شهریاردربین دوواژۀ(بنوازد)بیتهای خود وحافظ آرایۀ جناس تامّ رابرقرارکرده است اولی= نواختن،  دومی = دلجویی کردن

     لازم به ذکراست که شهریار بیشترغزلیات حافظ رانظیره گویی کرده وبااوپهلوزده است وبه نظرمن به خاطر علاقۀ شدید به حافظ، اشعارخودواورابانظیره گویی درمعرض قضاوت خوانندگان ونکته شناسان نهاده است .چنانکه درقیدحیاتشان حضوراً اززبان خودایشان شنیدم که شعر"مادر"خودراازشعر"مادر"ایرج میرزابهتروپرصلابت تر می دانست. 

 

معنی بیت14:ای شهریار، به آواز مرغ یا حق دراثنای شب گوش جان بسپار تاپی ببری که رازونیاز کردن بامحبوب ازلی چقدر دلنشین است!

توضیحات :

 *دلِ شب= اثنای شب ،بین دل اول ودوم جناس تام برقرار است اولی= اثنا،میان- دومی= قلب 

 * دوست: محبوب ازلی، خداوند

 * شهریارا: نداومنادا،شبه جمله وتخلّص محمد حسین بهجت است.  تخلّص دراصطلاح ادبی به دومورد اطلاق می شود یکی نام یالقب شعری که شاعر دربیت آخریاماقبلِ آخر می آورد ودیگری بیتی درقصیده که شاعر توسط ِآن ازمقدمه رهایی     می یابد وبه مدح ممدوح می پردازدبه این بیت« بیت تخلص یا گریز » می گویند.

 *مرغ یاحق : نوعی جغدکه به خاطر طبیعتش شب زنده داراست وصدای اوطوری است که انگار« حق حق »                      می گویدوباخداوند رازونیاز می کند البته درثناگویی پرندگان هیچ تردیدی نیست جاییکه همۀ آفریده ها تسبیح گوی اویند:

«یُسَبِّحُ ِللّهِ مَافی السَّمواتِ ومَافی الاَرضِ»

ونیزشعرای پارسی گوی ما این گونه سروده اند:

                  توحــیدگوی او نه بنی آدمندوبس                        هربلبلی کـه زمزمه برشاخسارکرد

یا:

دوش مرغـی به صــبح می نالید                        عقل و صبرم ببرد وطاقت وهوش

یـکی ازدوســـــتان مخـلص را                         مـگرآواز من رسیــــد به گوش

گفـت باورنداشتم که تــــــورا                         بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفــتم این شرط آدمیّت نیـست                         مرغ تسبـیح خوان ومن خاموش

                                                                                                                                                   «سعدی»